تاريخ : شنبه 11 آبان 1398برچسب:, | 14:41 | نویسنده : حسینعلی بامری
دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است: السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه

تاريخ : دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:, | 13:51 | نویسنده : حسینعلی بامری

در رابطه با نظر اهل سنت نسبت به واقعه غدیر،نظر شما را به مطالب زیر جلب می کنم:

تمام مسلمانان رخداد عظیم غدیرخم را كه در آخرین سفر حج رسول الله(ص) اتفاق افتاد را قبول داشته  و می‏گویند در سال دهم هجری در روز هیجدهم ذی‏حجه در محل غدیرخم در منزلگاهی به نام جحفه - محل انشعاب خطوط كاروان‏ها به مدینه و مصر و شام و مكه - كه حجّاج از آن جا از یكدیگر جدا شده هر كدام به شهر و دیار خود باز می‏گشتند، رسول خدا(ص) در آن جا به كاروانیان دستور توقف داد و مقرر داشت تا در همان جا فرود آیند. فرمود تا پیش رفتگان را فراخوانده از راه رفته با گردانند و منتظر بمانند تا واپس ماندگان نیز از راه برسند آن گاه فرمان داد تا آن جمعیت بسیار كه بنا به قولی بر یك صد و بیست هزار نفر بالغ می‏شدند متفرق نشوند.

سپس مقرر داشت تا مردم را به ادا نماز جماعت فرا خوانند یاران رسول خدا(ص) با انداختن پارچه‏هایی بر سرشاخ و برگ درختان سایبانی برای آن حضرت فراهم كردند تا او را از گزند تابش آفتاب محفوظ دارند. رسول خدا(ص) نماز ظهر را با انبوه جمعیت حاجیان در آن گرمای طاقت‏فرسا به جای آورد و سپس برخاست و به سخنرانی پرداخت. در آغاز حمد و ثنای خدا به جای آورد و در پند و نصیحت و ذكر و موعظه نهایت سعی مبذول داشت و سخن بسیار طولانی بفرمود كه در واقع می‏توان گفت طولانی‏ترین سخنرانی پیامبر(ص) است.

در آن روز آن حضرت بیش از یك ساعت از فضایل علی(ع) سخن گفت و زمانی نیز دست علی(ع) را گرفت و بلند كرد تا آن جا كه همه مردم سپیدی زیر بغل آن حضرت را دیدند سپس فرمود «من كنت مولاه فهذا علی مولاه»، هر كس كه من مولی و سرپرست او هستم پس این علی هم مولی و سرپرست او است. و بعد از آن در حق حضرت علی(ع) چنین دعا فرمودند: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»، خدیا دوست بدار كسی را كه علی را دوست می‏دارد و دشمن باش با دشمنان علی(ع) و یاری كن كسی را كه یار و یاور حضرت علی است و واگذار - كمك مكن - كسی را كه علی(ع) را واگذارد و همه حاضران آمین گفتند.

این خلاصه ‏ای از وقوع حادثه تاریخی بسیار عظیم غدیرخم بود كه همه اهل اسلام تحقق و وقوع آن را قبول دارند. و آن را به طریق‏های مختلف روایت كردند.[۱]

طبری مورخ مشهور اهل سنت حدیث غدیر را از هفتاد و پنج طریق روایت كرده و برای آن كتابی مستقل به اسم «الولایه» نوشته است.« ابن عقده» یكی از علمای معروف اهل سنت حدیث غدیر را از صد و پنج طریق روایت كرده و برای آن كتابی مستقل قرار داده كه آن را «الموالات» نام نهاده است.

دلیل اختلاف اهل سنت با خلافت امام علی(ع) به این مطلب بر می گردد که: اهل سنّت در معنای حدیث غدیر «من كنت مولاه فهذا علی مولاه» اختلاف كردند. بعضی از اهل سنت می‏گویند پیامبر اكرم(ص) در روز غدیرخم حضرت علی(ع) را به عنوان دوست خویش معرفی كردند. اگر چنان‏ چه بپذیریم حدیث غدیر دلالت بر امامت حضرت علی(ع) می‏كند نمی‏پذیریم كه حدیث غدیر دلالت بر امامت بلافصل حضرت علی می‏كند تا موجب شود خلافت سه خلیفه منتفی شود.[۲] به اعتقاد شیعه با توجه به مجموع گفتار رسول خدا(ص) در غدیر، معنای مولا در جمله «من كنت مولاه فهذا علی مولاه» دارنده قدرت ولایت در دین و امور مسلمانان است، نه معانی دیگر - دوست، یاری كننده، همسایه و...

معنا ندارد كه پیامبر اسلام(ص) در آن هوای گرم و سوزان طاقت‏فرسا در میان آن همه مسلمان و در آن هوای گرم و نامناسب حضرت علی(ع) را به عنوان دوست خویش معرفی كرده باشند آن چه كه فهمیده می‏شود این است كه پیامبر(ص) در آن هوای نامساعد یك مسأله دینی بسیار با اهمیتی را به مسلمانان معرفی كردند كه آن هم مسأله با اهمیت جانشینی و امامت است چون پیامبر(ص) تا آن وقت اصول و فروع دین و احكام آن‏ها را بیان كرده بودند به جز این كه مسأله بسیار مهم جانشینی و امامت بعد از خودشان به نحو مراسم نصب و تبریك برگزار نكرده بودند لذا در روز غدیرخم مراسم نصب و تبریك حضرت علی(ع) بود كه در غدیرخم برگزار شد.[۳]

از طرفی دعایی را كه پیامبر اسلام(ص) در غدیرخم در حق حضرت علی(ع) داشتند كه فرمودند: «اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» این دعا مناسب و شایسته شخصیتی است كه زعامت و رهبری ملت اسلام را بر عهده داشته باشد و قرینه است بر اینکه پیامبر اسلام(ص) در آن روز حضرت علی(ع) را به عنوان خلیفه و زعیم مسلمانان تعیین كردند.[۴]

آن چه جای تأمل دارد این است كه، پس از رحلت رسول خدا(ص) چون عده‏ای از تصاحب كنندگان حكومت ادعا كردند كه رسول خدا(ص) آن چه درباره علی(ع) فرموده در آستانه وفات نسخ كرد، در واقع یاد كردن از واقعه غدیر كم ارزش شد.

از نظر شیعه، این قضیّه مورد تأیید است و حتّی همه مفسّران شیعه و حدود ۳۶۰ نفر از علمای اهل سنت معتقدند كه آیه «تبلیغ»؛ «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ[مائده/۶۷] ای پیامبر(ص) آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، به مردم ابلاغ كن و اگر نكنی، رسالت خود را به طور كامل انجام نداده‏ای و خداوند تو را از مردم بدخواه حفظ می‏كند.»

دراین جا به دیدگاه برخی از مفسّران اهل سنّت اشاره می‏كنیم:

۱. واحدی نیشابوری در كتاب اسباب النّزول، صفحه ۱۵۰ می‏گوید: «یا ایها الرسول...»، روز عید غدیر درباره علی بن ابی‏طالب نازل شده است

۲. سیوطی در كتاب الدر المنثور، جلد ۲، صفحه ۲۹۸ می‏نویسد: «یا ایها الرسول...»، روز عید غدیر درباره علی بن ابی‏طالب نازل شده است.

۳. فخر رازی در كتاب تفسیر[۵] خود می‏گوید: «مفسّران ده وجه و سبب برای نزول این آیه بیان كرده‏اند»؛ سپس در ادامه می‏گوید: «دهم این كه این آیه در مقام فضیلت علی بن ابی‏طالب نازل شده است و هنگامی كه این آیه نازل شد، پیامبر اسلام دست حضرت علی را گرفت و فرمود: هر كه من مولا و سرپرست و حاكم او هستم، علی هم مولای او است».

[۱]. در كتاب‏های اهل سنت نام ۱۴۶ نفر از صحابیانی كه در غدیر حضور داشته‏ اند یاد شده است. در این‏ باره ر.ك: الغدیر، ج ۱ .
[۲]. دلایل الصدق، ج ۲، ص ۱۰۱؛
[۳]. دلایل الصدق، ج ۲، ص ۹۳؛
[۴]. دلایل الصدق، ج ۲، ص ۹۵
[۵]. ذیل آیه ۹۷ سوره مائده.



تاريخ : دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:, | 13:38 | نویسنده : حسینعلی بامری

اعترافات علماي اهل سنت بر تواتر حديث غدير

 

1 . شمس الدين ذهبي (متوفاي748هـ)       شرح حال ذهبي2 . ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هـ )      شرح حال ابن حجر عسقلاني 3 . ابن حجر الهيثمي (متوفاي974هـ)      شرح حال ابن حجر هيثمي 4 . جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ)     شرح حال سيوطي 5 . أبو حامد غزالي (متوفاي505هـ)     شرح حال أبو حامد غزالي 6 . ملا علي قاري (متوفاي1014هـ)     شرح حال ملا علي قاري 7 . علامه شمس الدين الجزري الشافعي (متوفاي833هـ)      شرح حال علامه جزري 8 . سبط بن جوزي (متوفاي 654هـ)     شرح حال ابن جوزي 9 . علامه اسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي 1162هـ)      شرح حال العجلوني 10 . محمد بن اسماعيل صنعاني (متوفاي1182هـ)      شرح حال صنعاني 11 . محمد بن جعفر الكتاني (متوفاي1345هـ) 12 . محمد ناصر الباني (1332هـ . 1914م ؛ 1420هـ - 1999م)      شرح حال الباني 13 . شعيب الأرنؤوط (معاصر)

 

اعتراف علماي اهل سنت به صحت حديث غدير

 

1 . ترمذي از أبو طفيل 2 . ابن ماجه قزويني از سعد بن أبي وقاص 3 . ابن ماجه قزويني از براء بن عازب
4 . ابن حجر عسقلاني از امير مؤمنان عليه السلام 5 . احمد بن حنبل از رياح بن الحرث 6 . احمد بن حنبل از أبي طفيل 7 . احمد بن حنبل از سعيد بن وهب و زيد بن يسع 8 . نسائي از زيد بن أرقم 9 . نسائي از سعد بن أبي وقاص 10 . حاكم نيشابوري از زيد بن أرقم 11 . بزار از زيد بن يثيع 12 . بزار از سعد بن أبي وقاص 13 . ابن أبي عاصم از امير مؤمنان عليه السلام 14 . طبراني از زيد بن أرقم

 

كتاب‌هايي كه در باره سند حديث غدير نوشته شده

 

1 . محمد بن جرير طبري (متوفاي310هـ 2 . أبو العباس ابن عقده (333هـ) 3 . شمس الدين ذهبي (متوفاي 748هـ)نتيجه

 



تاريخ : یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:, | 14:30 | نویسنده : حسینعلی بامری
در برابر فضائل عظیم اهل بیت(ع) و مقامات فوق العاده آنها در درگاه خداوند، همیشه این دغدغه خاطر برای بعضی از افراد که در متن مسائل نیستند وجود دارد که نکند این همه فضائل نتیجه خوشبینی فوق العاده دوستان، و برداشتهای علاقمندان و عاشقان این مکتب باشد. آنها چون به اهل بیت(ع) عشق میورزند، و همه چیز را از همین دریچه می‌بینند، هر کسی هر فضیلتی را بگوید یا احتمال دهد به آن مؤمن میشوند، خواه سند معتبری داشته باشد یا نه، و از قدیم گفته اند اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی! اینجاست که برای رفع هر گونه سوء ظن از این دور افتادگان، و اطمینان خاطر بیشتر دوستان و نزدیکان، به منابع دیگران مراجعه می‌کنیم، و اهل بیت پیامبر(ص) را در آئینه افکار و کتابها و نوشته‌های معروف و مشهور و دست اول آنها مشاهده می‌کنیم. در مجموع این نوشتار حتی یک روایت از منابع شیعه نقل نشده، و در میان اهل سنت نیز به سراغ کتابهائی رفته‌ایم که از معروفترین و مهمترین کتب حدیث و تاریخ و تفسیر آنها است. .1 برترین بانوی جهان در روایات فراوانی که در منابع معروف اهل سنت آمده تصریح شده است که فاطمه زهرا(س) افضل زنان جهان بود، آن سخنی است که پیغمبر اکرم(ص) آن را به تعبیرات مختلف بیان فرموده است: «اِنَّ اَفْضَلَ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم;(2) برترین زنان بهشت خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد، و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم [همسر فرعون».[ .2 بانوی بهشتی نخستین سنگ بنای وجود انسان، انعقاد نطفه اوست، چرا که به هر حال نطفه است که قسمت مهمی از ارزش‌های وجودی انسان را در بر دارد، و به همین دلیل در روایات اسلامی دستورهای زیادی وارد شده که این سنگ زیر بنا درست نهاده شود. هنگامی که به تاریخ زندگی بانوی اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام) مراجعه می‌کنیم می‌بینیم او در این زمینه یک وضع استثنائی دارد که در تاریخ شخصیت‌های بزرگ جهان اعم از مرد و زن بی نظیر است، بهتر است این سخن را از زبان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بشنویم: ابن عباس می‌گوید: پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) زیاد فاطمه را می‌بوسید، روزی عایشه عرض کرد: شما زیاد فاطمه را می‌بوسید؟ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: (این دلیلی دارد) در شب معراج هنگامی که جبرئیل مرا وارد بهشت کرد، از تمام میوه‌های بهشتی به من داد، و از عصاره آنها نطفه فاطمه در رحم خدیجه منعقد شد. «فَاِذَا اشْتَقْتُ لِتِلْکَ الثِّمارِ قَبَّلْتُ فاطِمَةَ فَاَصَبْتُ مِنْ رائِحَتِها جَمِیعَ تِلْکَ الثِّمارِ الَّتی اَکَلْتُها;(2) هنگامی که مشتاق آن میوه‌های بهشتی می‌شوم، فاطمه را می‌بوسم و از بوی او بوی تمام آن میوه‌ها را که در آن شب خوردم استشمام می‌کنم». .3 فاطمه(علیها السلام) محبوب ترین افراد نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حدیثی از زبان عایشه می‌خوانیم که می‌گوید:«ما رَاَیْتُ اَحَداً اَشْبَهَ کَلاماً وَ حَدِیثاً مِنْ فاطِمَةَ بِرَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله) وَ کانَتْ اِذا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِها، وَ قامَ اِلَیْها، فَاَخَذَ بِیَدِها فَقَبَّلَها، وَ اَجْلَسَها فِی مَجْلِسِهِ;(3) من هیچ کس را در سخن گفتن از فاطمه شبیه تر به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ندیدم، هنگامی که وارد بر پدر می‌شد به او خوش آمد می‌گفت، و در برابر دخترش فاطمه بر می‌خاست، دست او را می‌گرفت و می‌بوسید، و او را در جای خود می‌نشاند». . 4مقام قرب فاطمه(علیها السلام) در پیشگاه خدا در «صحیح ترمذی» از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل می‌کند که فرمود: «اِنَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذاها وَ یَنْصَبُنِی ما نَصَبَها;(4) فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار می‌دهد و آنچه او را به زحمت افکند مرا به زحمت می‌افکند». بدیهی است علاقه پدر و فرزندی هرگز نمی‌تواند چنین پدیده ای را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول الله» چیزی را اراده نمی‌کند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگی خشنودی و رضای فاطمه با خشنودی و رضای خدا و پیامبر دلیلی جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد. این نکته نیز شایان دقت است که معمولا جمله «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنای فاطمه پاره تن من است، تفسیر و ترجمه می‌کنند، در حالی که در این جمله سخنی از تن در میان نیست، بلکه مفهوم حدیث این است که فاطمه(علیها السلام)پاره ای از وجود و هستی پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، هم از نظر جسمی و هم روحی، در خود روایات نیز شاهد بر این معنا داریم که به خواست خدا خواهد آمد. .5زهد و ایثار فاطمه(علیها السلام( ابن حجر و دیگران در روایتی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند، او هنگامی که از سفر باز می‌گشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(علیهاالسلام) می‌آمد، و مدتی نزد او می‌ماند، ولی یک بار برای فاطمه زهرا(علیهاالسلام) دو دستبند از نقره و همچنین یک گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پرده ای بر در اطاق آویزان کرده بود. هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شد و این منظره را دید بیرون آمد در حالی که آثار غضب در چهره اش نمایان بود، به مسجد آمد و بر منبر نشست. فاطمه(علیها السلام) دانست که ناخشنودی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به خاطر همان مختصر زینت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف کند. هنگامی که چشم پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آن افتاد سه بار فرمود:«فَعَلَتْ، فِداها اَبُوها».(5) فاطمه آنچه را که می‌خواستم انجام داد، پدرش به فدایش باد. هر زمان زکریا وارد محراب او می‌شد غذای مخصوصی در آن جا می‌دید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می‌دهد. 6. مقام علمی فاطمه(علیهاالسلام) در «مسند احمد» از امّ سلمه (یا طبق روایتی ام سلمی) چنین آمده : وقتی فاطمه(علیهاالسلام) به همان بیماری که به وفاتش منتهی گشت، بیمار شد من از او پرستاری می‌کردم، روزی حالتش را از همه روز بهتر دیدم، علی(علیه السلام) به دنبال کاری رفته بود، فاطمه(علیها السلام) به من فرمود: آبی بیاور تا غسل کنم، آب آوردم و او غسل کرد، غسلی که بهتر از آن ندیده بودم. سپس فرمود: لباس‌های تازه ای برای من بیاور، لباس‌ها را آوردم و به او دادم، و او پوشید. سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بیفکن، من این کار را کردم، او دراز کشید و رو به قبله کرد، و دستش را زیر صورتش گذاشت، سپس فرمود: ای ام سلمه! [ام سلمی] من الان از دنیا می‌روم (و به ملکوت اعلا می‌شتابم) در حالی که پاک شده ام، کسی روی مرا نگشاید. این سخن گفت و چشم از جهان پوشید!(6) این حدیث به خوبی نشان می‌دهد که فاطمه از لحظه مرگش آگاه و با خبر بوده، و بی آن که نشانه‌های آن در او باشد، آماده رحلت از این جهان گشت، و از آن جا که هیچ کس لحظه مرگ را جز به تعلیم الهی نمی‌داند این نشان می‌دهد که از سوی خدا به او الهام می‌شد. آری، روح او با عالم غیب مربوط بود، و فرشتگان آسمان با او سخن می‌گفتند. به علاوه مطابق روایات گذشته حتی او از مریم دختر عِمران و مادر حضرت عیسی برتر بود، و همین امر کافی است، زیرا قرآن با صراحت می‌گوید: مریم با فرشتگان خدا سخن می‌گفت، آیات متعددی در این زمینه در سوره مریم و آل عمران وجود دارد. بنابراین فاطمه(علیها السلام) دخت گرامی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به طریق اولی باید بتواند با فرشتگان آسمان هم سخن شود.(7) .7 کرامات فاطمه زهرا(علیها السلام) بسیاری از مفسّران اهل سنّت مانند زمخشری و سیوطی در ذیل آیه شریفه : «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب);(6) هر زمان زکریا وارد محراب او می‌شد غذای مخصوصی در آن جا می‌دید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می‌دهد»(. از جابربن عبدالله نقل کرده اند که : رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چند روز بود غذایی نخورده بود، و کار بر او مشکل شد، به منزل همسرانش سر زد هیچ کدام غذایی نداشتند، سرانجام به سراغ دخترش فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: دخترم! غذایی داری من تناول کنم زیرا گرسنه ام؟ عرض کرد: نه بخدا سوگند!هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نزد او خارج شد، زنی از همسایگان دو قرص نان و مقداری گوشت برای فاطمه(علیها السلام)هدیه آورد، و او آن را گرفت و در ظرفی گذاشت و روی آن را پوشاند و گفت: بخدا سوگند رسول الله(صلی الله علیه وآله) را بر خود و فرزندانم مقدم می‌دارم! و این در حالی بود که همه گرسنه بودند. حسن و حسین را به سراغ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرستاد و از او دعوت کرد به خانه بیاید. عرض کرد: فدایت شوم، چیزی خداوند برای ما فرستاده، و من آن را برای شما ذخیره کرده ام. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بیاور. و او ظرف غذا را نزد حضرت آورد. هنگامی که پیغمبر سر ظرف را برداشت مملو از نان و گوشت بود، هنگامی که فاطمه آن را دید در تعجب فرو رفت، و فهمید این نعمت و برکتی است از سوی خدا، شکر آن را بجا آورد و بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) درود فرستاد. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: دخترم! این را از کجا آورده ای؟عرض کرد: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب); این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می‌دهد!»(. پیامبر(صلی الله علیه وآله) شکر خدا را بجا آورد و این جمله را فرمود: «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِی جَعَلَکَ شَبِیهَةً بِسَیِّدَةِ نِساءِ بَنِی اِسْرائِیلَ». شکر می‌کنم خدایی را که تو را شبیه [مریم] بانوی زنان بنی اسرائیل قرار داد. او را فاطمه نام نهاده، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است .8نخستین کسی که وارد بهشت می‌شود! ذهبی در «میزان الاعتدال» آورده است که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اَوَّلُ شَخْص یَدْخُلُ الْجَنَّةُ فاطِمَةُ(علیها السلام);(7) نخستین کسی که وارد بهشت می‌شود، فاطمه است!». .9 نام‌های پرمعنای فاطمه(علیها السلام) از احادیث بر می‌آید که نامگذاری فاطمه زهرا(علیها السلام) بوسیله حکیم علی الاطلاق یعنی خدای عالم انجام گرفته است. از سوی دیگر «فاطمه» از ماده «فطم» (بر وزن حتم) به معنای بازگرفتن کودک از شیر مادر است، سپس به هر گونه بریدن و جدایی اطلاق شده است. در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است که فرمود: «اِنَّما سَمَّاهَا فَاطِمَة لاَِنَّ اللهَ فَطَمَها وَ مُحِبِّیها عَنِ النّارِ;(8) او را فاطمه نام نهاده، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است». از این تعبیر استفاده می‌شود که نامگذاری بانوی اسلام به این نام، از سوی خداوند صورت گرفته، و مفهومش این است که خدا وعده داده است او و کسانی که او را دوست دارند و در خط مکتب او باشند هرگز به دوزخ نروند. .10 هدیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به فاطمه(علیها السلام) غیر از هدایای فوق العاده معنوی که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به دخترش فاطمه زهرا(علیها السلام) داد که هر کدام از دیگری گرانبهاتر و پرارزش تر بود که بعضی از آنها در تاریخ ضبط شده مانند تسبیح حضرت زهرا(علیها السلام) و بعضی را مینمی دانیم. یک هدیه به ظاهر مادی نیز به او داد و عجب این که این هدیه نیز به فرمان خدا صورت گرفت چنانکه در حدیث زیر آمده است:سیوطی نقل می‌کند: هنگامی که آیه شریفه: «(وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ);(9) و حق نزدیکان را بپرداز!». نازل شد، پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فاطمه(علیها السلام) را صدا زد و سرزمین «فدک» را به او واگذار کرد.(10) البتّه چنانکه در فصل «ماجرای غم انگیز فدک» می‌آید، بخشیدن فدک به فاطمه(علیها السلام) یک مسأله ساده نبود، پشتوانه ای بود برای مسأله ولایت علی(علیه السلام) و سندی برای تحکیم و تثبیت مقام والای این خانواده، و از این نظر یک هدیه معنوی نیز محسوب می‌شد. پی‌نوشت‌ها: 1 . این حدیث در «مستدرک الصحیحین»، جلد 2، صفحه 497 نقل شده و سپس تصریح می‌کند که اسناد این حدیث صحیح است. 2. ذخائر العقبی، صفحه 36 . 3. مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 154 . 4. صحیح ترمذی، جلد 2، صفحه 319 . 5. الصواعق المحرقه، صفحه 109 . 6. مسند احمد بن حنبل، جلد 6، صفحه 461. این حدیث را ابن اثیر در «اسد الغابة» و جمعی دیگر در کتب خود آورده اند. 7. البتّه دلایل علمی و دانش گسترده و فوق العاده آن حضرت در روایات شیعه وضع دیگری دارد که در زندگی نامه آن بزرگوار قبلا بدان اشاره شد 8. آل عمران، آیه 37 . 9. میزان الاعتدال، جلد 2، صفحه 131 . 10. تاریخ بغداد، جلد 2، صفحه 331 . 11. اسراء، آیه 26 . 12. درّ المنثور، ذیل آیه; میزان الاعتدال، جلد 2، صفحه 288; کنزالعمّال، جلد 2، صفحه 158 . بخش عترت و سیره تبیان

تاريخ : شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, | 14:11 | نویسنده : حسینعلی بامری
سلامت رواني و رضايت از زندگي يکي از ويژگي هاي فرد سالم است. بنابراين تلاش جهاني در جهت فراهم کردن يک بستر مناسب براي زندگي عاري از بيماري تنها معطوف به پيشگيري و درمان بيماري هايي همچون قلبي، و عفوني و ... نمي شود، بلکه علاوه بر سلامت جسماني، توجه ويژه اي به فراهم کردن محيطي آرام جهت آرامش دروني و سلامت رواني افراد معطوف داشته است. با وجود پيشرفت هاي سريع در جهت حل مشکلات جسمي انسان ها، علم پزشکي هنوز گامي موثر در جهت حل مشکلات روحي- رواني انسان ها برنداشته است، اين در حالي است که مشکلات رواني نقش مهمي را در ايجاد بيماري هاي جسمي نيز ايفا مي کند. دين با مکانيسم هاي گوناگون موجب سلامت رواني فرد و جامعه مي شود. نمونه هايي از سلامت رواني ناشي از دين، وجود اميد، انگيزه و مثبت نگري در دين، ايجاد شبکه حمايتي عاطفي و اجتماعي، دادن پاسخ روشن و قاطع به مفهوم خلقت، جهان و زندگي، تبيين و تعريف لذت بخش و معقول از رنج، درد و محروميت و مکانيسم هاي بسيارِ ديگر. به طورکلي تاثير دين و باورهاي ديني در سلامت فرد و جامعه بسيار پراهميت است. مطالعات انجام شده حاکي از آن است که مي توان در گرو اعتقادات و اعمال صالح و اخلاقي پسنديده به يک آرامش رواني دست يافت و انسان معتقد را به يک انسان سرزنده و بشّاش که هميشه در حال تلاش و تکاپوست در مي آورد، در ارتباط با جامعه خود است و در هر زمينه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي سعي بر آن دارد که با توجه به توانايي هاي خودش بهترين باشد. مقدمه ارتقاي سلامتي افراد جامعه يکي از مهمترين مسائل اساسي هر کشور، ارتقاي سلامتي افراد آن جامعه است که بايد از ابعاد مختلف از جمله رواني مورد توجه قرار گيرد. وظيفه اصلي بهداشت رواني تأمين سلامت فکر و روان افراد جامعه است. طبق تعريف سازمان جهاني بهداشت بهداشت رواني در مفهوم کلي بهداشت جاي مي گيرد و بهداشت يعني توانايي کامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني و جسمي، بهداشت تنها نبود بيماري نيست. (گنجي- حمزه، ص 10) بنابراين بهداشت رواني علمي است براي بهزيستي، رفاه جتماعي و سازش منطقي يا پيشامدهاي زندگي که تمام زواياي زندگي از محيط خانه تا مدرسه، دانشگاه، محيط کار و نظاير آن را مي گيرد. امروزه با وجود پيشرفت هاي علمي چشمگير که در زمينه هاي روانپزشکي و روان درماني به وجود آمده است ملاحظه مي گردد که بعضي از صاحب نظران برجسته نياز به نقش، اهميت و ضرورت دين نيز در بهداشت رواني و روان درماني تأکيد فراوان داشته اند و عقيده دارند که اعتقادات مذهبي و توکل به خدا موجب تسکين و بهبودي سريعتر آلام و مشکلات رواني مي شود. در قرآن در سوره مباركه فتح مي خوانيم: «هوالذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم..؛ اوكسي است كه آرامش را در دل هاي مؤمنان نازل كرد تا ايماني به ايمانشان بيفزايند...» اولين برداشتي كه صورت مي گيرد اين است كه بدون ايمان، آرامش روحي و رواني وجود ندارد. يا حداقل اينگونه مي توان گفت كه يكي از عوامل ايجاد آرامش دارا بودن ايمان به خدا مي باشد. به تعبير علامه طباطبايي «ظاهراً مراد از سكينت در اين آيه آرامش و سكون نفس و اطمينان آن، به عقائدي است كه به آن ايمان آورده و لذا نزول سكينت را اين دانسته كه «ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم» تا ايماني بر ايمان سابق بيفزايند. پس معناي آيه اين است كه: خدا كسي است كه ثبات و اطمينان را لازمه مرتبه اي از مراتب روح است در قلب مؤمن جاي داد تا ايماني كه قبل از نزول سكينت داشته بيشتر و كاملتر شود.» (عسگري، حسن - 1386 ) در آيه شريفه 28 سوره رعد در قرآن کريم، آمده است که :« َالا بذکر الله تطمئن القلوب؛ آگاه باشيد که تنها با ياد خدا دلها آرام مي گيرد.» هنگامي که انسان دردمند و تنها، نااميد از ديگران در کاهش دردهاي جسمي، يا رواني خود راهي به جايي نمي يابد، هنگامي که اميد بهبودي از بيمار مبتلا به اختلال رواني، يا جسماني با سيري مزمن و پيشرونده سلب مي شود و درمان هاي کلاسيک کمکي به او نمي کند، تنها راهي که براي نجات از اضطراب، افسردگي و دردهاي جانکاه او باقي مي ماند، ياري جستن از ايمان و باور ديني است. (کالابراس،1987 – به نقل از دادفر، محبوبه ) پيرامون اهميت مذهب بر سلامت رواني مي توان به سخن بنيامين راش به عنوان پدر علم روانپزشکي اشاره کرد. او اظهار مي دارد که نقش مذهب در سلامت رواني انسان همانند اکسيژن براي تنفس است. (کرمي و همکاران، 1385، ص34) افراد متديّن به هر نسبت که ايمان قوي و محکم داشته باشد از بيماري رواني مصون تر هستند. از جمله آثار ايمان ديني آرامش خاطر است. ايمان ديني به حکم اينکه به انسان که يک طرف معامله است، نسبت هيجان که طرف ديگر معامله است، نسبت به هيجان که طرف ديگر معامله است، اعتماد و اطمينان مي بخشد. دلهره و نگراني نسبت به رفتار جهان را در برابر انسان از ميان مي برد و بجاي آن به او آرامش خاطر مي دهد.(مطهري – 1375) تاثير دين و باورهاي مذهبي در بهداشت رواني امروزه بيش از هر زمان ديگر نيازمند تفکر و انديشه در باب تأثيرگذاري تقيّدات ديني بر تمامي امور انساني به ويژه مسايل عاطفي و روحي هستيم. امرزه بسياري از انديشمندان و صاحبنظران بر اين باورند که مذهب تاثير انکارناپذيري بر سلامت روح و جسم و ديگر ابعاد زندگي بشر دارد. کارل گوستاو يونگمي گويد: «من صدها تن از بيماران را معالجه و درمان کرده ام. از ميان بيماراني که در نيمه عمر خود (35 سالگي به بعد) به سر مي برند حتي يک بيمار را نيز نديدم که اساساً مشکلش نياز به يک گرايش ديني در زندگي نباشد. به جرأت مي توانم بگويم که تک تک آنها به اين دليل قرباني بيماري رواني شده بودند که آن چيزي را که اديان موجود در هر زماني به پيروان خود مي دهند، نداشتند و فرد فرد آنها، تنها وقتي که به دين و ديدگاه هاي ديني بازگشته بودند به طور کامل درمان شدند.» (بوترابي، خديجه- 206 ) اما برخي از نظريه پردازان روانشناسي نظر ديگري دارند. فرويد در نامه اي به يونگ در سال 1910مي نويسد: من از اعماق وجود خود تنها به يک چيز مي توانم اطمينان کنم، عميقاً بر اين باورم که تمامي شالوده نياز انسان به دين، بر درماندگي خردسالانه او قرار دارد. نوع بشر پس از تولد دنياي بدون پدر و مادر را نمي تواند تحمل کند و براي خود، خداي عادل و طبيعت دلپذير، اين دو بدترين دروغ انساني را که مي توانست تصور کند، بنا مي نهد... ( پالمر، ص15) فرويد به شدت معتقد بود که نيروي مخالفت هاي او در برابر دين، در ويژگي علمي آنها نهفته است و مجادلات او در برابر دين، بدان جهت نيرومندند که دين دقيقاً همان علائم بيماري روان آزردگي را از خود نشان مي دهد که علم روان تحليل گري از طريق فرآيند پژوهش تجربي به دست آورده است. (همان ص25) در پژوهشي که اخيراً توسط محمدي و مهرابي زاده انجام گرفته ارتباط بين نگرش مذهبي با مکان کنترل بررسي شده است. مکان کنترل، بيانگر آن است که فرد حوادث زندگي خود را به تا چه حد به عوامل بيروني ( مانند شانس، تصادف افراد ديگر، سرنوشت، قضا و قدر و ديگر نيروهاي بيروني ) يا عوامل دروني ( مانند گرايش هاي شخصي، توانمندي يا کوشش دروني ) نسبت مي دهد. در حالت اول به مکان کنترل بيروني و در مورد دوم دروني اطلاق مي شود.( محمدي، مهرابي زاده، 85، ص 50) مقابله هاي ديني و سلامت رواني شيوه هاى مقابله، توانايى هاى شناختى و رفتارى هستند كه توسط فرد در معرض استرس به منظور كنترل نيازهاى خاص درونى و بيرونى كه فشارآور بوده و فراتر از منابع فردى مى باشند، به كار گرفته مى شوند. (هينز و همكاران، 1991) در همين راستا مقابله دينى به عنوان روشى كه از منابع دينى مانند دعا، نيايش، توكل و توسل به خداوند و… براى مقابله استفاده مى كند، تعريف شده است. يافته هاى اخير نشان داده اند، از آن جا كه اين نوع مقابله ها هم به عنوان منبع حمايت عاطفى و هم وسيله اى براى تفسير مثبت حوادث زندگى هستند و مى توانند به كارگيرى مقابله هاى بعدى را تسهيل نمايند، از اين رو به كارگيرى آنها براى بيشتر افراد مفيد است. (كارور و همكاران، 1989به نقل از دادفر) دين به طور اعم ارتباط انسان با خالق هستي و اعتقاد به حضور دائم او، مي تواند در ايجاد بهداشت رواني و درمان بيماري هاي رواني تأثير بسزايي داشته باشد.( يونگ، به نقل از کرمي و همکاران) داشتن معني و هدف در زندگي، احساس تعلق داشتن در زندگي به منبعي والا و اميدواري به کمک و ياري خداوند در شرايط مشکل زاي، برخورداري از حمايت هاي اجتماعي و ... همگي از جمله منابعي هستند که افراد متدين با برخورداري از آنها مي توانند در مواجهه با حوادث فشارزاي زندگي آسيب کمتري را متحمل شوند. (همان) بي پناهي، احساس بي کسي و پوچي که در بيشتر اختلال هاي رواني به چشم مي خورد، در اعتقاد به وجود يک، حامي مقتدر و پناه دهندده که مصدر نيکي ها و کارهاي خير است رگ مي بازد و در بالا بردن بهداشت رواني او موثر است. ( قريشي راد، فخرالسادات، 85) در تحقيق ديگري که توسط پالوما و پندلتون در مورد نقش مذهب در سلامت روان انجام شد، مشاهده گرديد که اعتقادات مذهبي و نماز خواندن ارتباط قوي و مستقيمي با احساس رضايت کامل از زندگي دارند. (کرمي و همکاران، 1385، ص36) دين و بيماري رواني تأثير استرس در اختلالات رواني موضوع پژوهش هاي متعددي در نيم قرن گذشه است و روانشناسان بر اين باورند که زندگي در قرن بيست و يکم همراه با استرس و تنيدگي رواني و بحران هايي است که باعث بيماري هاي جسماني، و حتي مرگ مي شود. بيماران روان درمانى حمايتى هفتگى به مدت 45 دقيقه يك بار در هفته به مدت 20 جلسه و روان درمانى كه شامل قرائت قرآن، نقل حديث، روايات و آموزش باز مسائل دينى و ترغيب به نماز و دعا به عنوان يك نوع مراقبه را دريافت داشتند. روش آنها مثل پژوهش قبلى بود كه توضيح داده شد. تكنيك شناخت درمانى با تأكيد بر مضمون دينى و با استفاده از آموزش هاى دينى بود. نتيجه اى كه از اين پژوهش به دست آمده نشان مى دهد كه آزمون t يك ماهه و سه ماهه تفاوت معنى دارى نشان داد، ولى در پايان 6 ماه تفاوت معنى دار نبود. سرعت بهبود در بين افرادى كه از اين روش استفاده مى كنند به طور چشمگيرى زياد است. آنها توصيه كردند كه مطالعات بيشترى روى نحوه ارائه اين نوع روان درمانى و به ويژه از نظر اجزاء و ريز محتوى برنامه روان درمانى صورت گيرد. كن وى ضمن تحقيقى كه در زمينه تأثير دين بر سلامت روان در سال 6 ـ 1985 روى اشخاص سالمند انجام داد دريافت كه شرايط طبى استرس زا در بين اشخاص سالمند شايع تر بوده ولى اعتقادات و اعمال دينى شامل نماز خواندن، فكر كردن در مورد خداوند و عقايد درونى فرد به عنوان مكانيزم هاى مهم براى كم كردن استرس و بهتر كردن توانايى سازش با اينها در بين بيماران سالمند به ويژه سياه پوستان به كار مى روند. (به نقل از طهماسبى پور و كمانگرى، 1376)، ( دادفر، 86 ) همچنين افسردگي بسيار پايين را در بين سالمندان عامل به مذهب نشان داده شده. مورفي و همکاران(2000) نيز نشان دادند که اعتقادات ديني و عامل بودن يا نبودن به آن، با نبود افسردگي همبسنگي داشته است. توبه و نقش آن در سلامت روان «توبه» در لغت، به معناي رجوع است. وقتي بنده به مولاي خود برمي‏گردد، مي‏گويند توبه كرده است. خداوند در قرآن كريم به همه مؤمنان دستور توبه مي‏دهد. «و توبوا الي الله جميعا ايّها المؤمنون لعلكم تفلحون» (سوره نور،‌آيه31) (صفورايي پاريزي، محمد مهدي - 1386) توبه و باز گشت از گناه و حركت به سوي خدا، تنها راه نجات گناهكاران، وسيله تقرّب و دوستي با خدا، تبديل كننده سيئات به حسنات و ماية اميد نااميدان و نخستين مقام عارفان و اوّلين منزل سالكان كوي دوست است. توبه با همه خواصي كه دارد يك خاصيت ويژه و ممتاز، براي توبه كننده دارد، و آن ايجاد آرامش واطمينان روحي و رواني است. چرا كه كسي كه خود را گنهكار مي داند در يك بحران روحي به سر مي بردكه با توبه اين بحران روحي تبديل به آرامش و سكون خاطر فرد مي شود. (عسگري، حسن - 1386 ) توبه يا اقرار به گناه در تمام اديان توحيدي يهوديت و مسيحيت و اسلام وجود دارد و يکي از مشترکات اين اديان است. احساس گناه، سبب احساس کمبود و اضطراب در انسان مي شود و اين احساس به بروز عوارض بيماري هاي رواني منجر مي شود. روان درماني در چنين مواردي بر موضوع تغيير ديدگاه هاي بيمار درباره ي اعمال گذشته وي که سبب احساس گناه هستند توجه مي کند. بيمار در اين حالت از ديدگاه جديدي به اعمال خود مي نگرد به طوري که ديگر دليلي براي احساس گناه در خود نمي بيند در نتيجه سرزنش وجدانش تخفيف مي يابد و براي پذيرش « خود » آماده تر مي شود و سرانجام اضطراب و عوارض بيماري رواني اش از بين مي رود.(بوترابي، خديجه،1382، 207) با توجه به اينکه ارتکاب گناه با احساس گناه همراه است انسان داراي دستگاه فطري الهام خير و شر است، در اين صورت بايد نوعي در رفتار ظاهر شود، و اين تنش بر خلاف ساير اشکال تنش که از مظاهر اضطراب به حساب مي آيند، خصوصيت بهداشتي و بهنجاري رواني دارد. مطابق اين احساس، در صورت ارتکاب خلاف، يا برخورد با هرنوع خلاف، بايستي در فرد تنش ايجاد شود که علت آن به احساس مسئوليت بر مي گردد و در غير اين صورت، در حالت بي توجهي به خلافکاري، فرد فاقد احساس مسئوليت خواهد بود.( بستاني، محمود، 1372) در قرآن روش توبه را که روشي بي نظير و موفق براي احساس گناه است، به ما ارائه مي شود...زيرا توبه يا بازگشت به سوي خداوند متعال سبب آمرزش گناهان و تقويت اميد انسان به جلب رضايت الهي است و همين دليل موجب کاهش شدت اضطراب انسان مي شود (بوترابي و نجاتي- قرآن و روانشناسي ص 366) . «لاتقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعاً ؛ از رحمت خداوند نوميد نباشيد که همانا خدواند همه گناهان را مي آمرزد.» (زمر ، آيه 52) از نظر رواني، بخشودگي ناپذير بودن جرم و گناه تبهکار، سبب تثبيت تبهکاري اش مي شود. مثلاً اگر به کسي بگويند تو با اين اعمالي که انجام داده اي، هيچ گاه به رستگاري نمي رسي و مورد لطف و مرحمت خداوند قرار نمي گيري، او با خود مي گويد: در اين صورت معنا ندارد که مراقب خودم باشم که از اعمال ناروا خودداري کنم، چون فايده اي ندارد و نمي توانم سعادتمند باشم. بدين سبب خداوند رئوف و مهربان مقرر داشته که در صورت تحقق انقلاب دروني توبه و انابه، همه گناهان به گونه اي آمرزيده مي شود که گويي گناهي نکرده است. ( همان، ص 226) برخي از آثار توبه در پيش‏گيري از آسيب‏هاي رواني: *توبه انسان را محبوب خدا مي‏كند. «انّ اللّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهرين» (بقره: 222) و پيامبر گرامي(لي الله عليه و آله) مي‏فرمايد: «ليس شي‏ءٌ احبُّ الي الله من مؤمنٍ تائبٍ او مؤمنةٍ تائبةٍ» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 21) *توبه سبب توقّف آسيب مي‏شود. *توبه آسيب‏ها و ناملايمات روحي و رواني را ترميم مي‏كند. *توبه آسيب‏ها و ناملايمات روحي و رواني را درمان مي‏نمايد. *توبه از عوارض جانبي آسيب جلوگيري مي‏كند. *توبه اثرات مخرب آسيب را از روح و روان مي‏زدايد. *توبه روح و جان آدمي را شست وشو و تطهير مي‏كند. *توبه انسان را از حالت سكون و ركود بازمي‏دارد. *توبه انسان را به كار و تلاش سازنده وامي‏دارد. دعا و سلامت رواني دعا در اصطلاح عبارتست از توجه به خداوند، راز و نياز کردن و ارتباط با او اعراض از غير و استمداد از او، به سخن ديگر دعا ارتباط روحي و معنوي، روي آوردن به آفريدگار عالم و ماوراي ظواهر، اظهار عجز و عبوديت و درخواست نياز از پيشگاه بي نياز است.(صانعي، 1382، ص 235) دعا و نيايش تسلي بخش دل هاي خسته و مايه روشني و صفاي جان و نيروبخش انسان در برابر مشكلات و فراز و نشيب هاي زندگي است. انسان موجودي است بي نهايت كوچك، وقتي در برابر آفريدگارش كه بي نهايت بزرگ است قرار مي گيرد و خود را، حتي كمتر از قطره اي در برابر اقيانوس و ذره اي در مقايسه با كهكشان ها مي يابد، احساس كوچكي در برابر آن عظمت، او را به كرنش و نيايش وا مي دارد و همه عظمت در همين احساس نيازمندي است. آنچه كه اين «هيچ» را به آن «همه» پيوند مي زند دعاست. كم نيستند كساني كه دلهره، نگراني، ترس، اضطراب و تشويش خاطر را در مقاطع خطر وسختي ها و بحرانها، با داروي«دعا» درمان مي كنند. قرآن هم به اثر آرامش بخشي دعا اشاره مي كند. آنجا كه مي فرمايد:«خذ من اموالهم صرقه تطهرهم و تزكيهم بها وصلّ عليهم انّ صلوتك سكن لهم والله سميع عليم؛ از اموال آنها صدقه اي (زكات) بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازي و پرورش دهي، و به آنها (هنگام گرفتن زكات) دعا كن كه دعاي تو مايه آرامش آنهاست و خداوند شنوا و داناست» (عسگري، حسن - 1386 ) براي همين مي توان اين برداشت را از اين آيه كرد كه: دعاي خير در حق يكديگر موجب تسكين و آرامش روحي و دعا كننده و دعا شونده، مي شود. (عسگري، حسن - 1386 ) برخي از پزشکان بر اين باورند که در بسياري از موارد دعا در بهبودي حال بيماري موثر بوده است. بنابراين بايد دعا را در معالجه بيماران يکي از شيوه هاي موثر دانست. در مورد بسياري از مردم دعا براي درمان بيماري هاي رواني بسيار موثر بوده و در نتيجه صحت بدني و جسمي آنها را در پي خواهد داشت. افراد مذهبي مي پذيرند که هر واقعه و امري در زندگي آنها رخ مي دهد انعکاسي از مشيت الهي است و اين مشيّت الهي که از نظر آنها پنهان است در نمازها و دعاها مشهود مي گرد. اگر نيرويي براي تحمل پيش آمدها لازم باشد در اثر دعا و نماز به دست مي آيد. (بوترابي، 207) آرام سازي يکي از شيوه هاي مورد استفاده برخي از روان درمانگران براي درمان بيماري هاي رواني است و انسان مي تواند آنرا از راه تمرين بياموزد. خواندن نماز آن هم پنج بار در شبانه روز، خود بهترين برنامه آرام سازي مي تواند باشد. پيامبر اکرم (ص) به هنگام فرا رسيدن اقامه نماز مي فرمود:« اي بلال ما را با نماز به آرامش وادار» و در در حديث آمده است هرگاه امري بر رسول خدا سخت مي آمد، به نماز مي ايستاد. حالت تمدد اعصاب و آرامش رواني ناشي از نماز، انسان را از اضطرابي که بيمار رواني همواره از آن رنج مي برد، مي رهاند. دعا و تضرع در درگاه خداوند باعث کاهش احساس اضطراب مي شود، زيرا مومن مي داند که خداوند متعال در قرآن« کريم فرموده است « و قال ربُکم ادعوني استجب لکم؛ پروردگار شما فرمود مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت کنم.» (سوره غافر، آيه60 ) (بوترابي، ص208 ) در انجيل باب 5 نامه يعقوب آمده است : « نزد يکديگر به گناهان اعتراف نماييد و براي هم دعا کنيد تا شفا يابيد. دعاي صادقانه فرد درستکار قدرت و تأثير شگفت انگيزي دارد. (ترجمه عهد عتيق، باب 5 ص 1898 – به نقل از بوترابي، ص 209) گاندي نيز در مورد دعا اظهار مي دارد، اگر دعا و نماز نبود من مدتها قبل ديوانه شده بودم. غزالي مي گويد، از طريق ذکر، تمامي ترس ها از بين مي رود و همه ناراحتي ها از آدم سترده مي شود. آنگاه که فرد به ياد خدا مي افتد، قلبش مالامال از رضا مي شود، قلبي که آکنده از ترس و ياس بوده است. لطف و توجه پروردگار قلب ذاکر را زير سايه خود قرار مي دهد و انسان را به يقين و قاطعيت مي رسد که رهايي از ناراحتي هاي دروني سهل و هموار است و مي توان وسوسه ها را در هم کوبيده و تخيلات باطل را از خود دور ساخت. ( قريشي راد، فخرالسادات، ص257) ذکر خدا و ياد خدا در جهت سلامت روح و بهداشت رواني بسيار موثر است و موجب پيوند محکم و استوار انسان با خدا مي شود. آدمي مي تواند از ايجاد خصايل زشت و ناپسند اخلاقي در دل و قلب خود جلوگيري کند و زمينه را براي ايجاد بيماري هاي دل و قلب و روح از بين ببرد. دل سپردن به پروردگار و مکتبي که خدا برايش فرستاده موجب مي شود که انسن از رهگذر آن بتواند از ميان تند باد حوادث روزگار و فراز و نشيب هاي مداوم زندگي و علل و عوامل مشکل ساز با حالتي استوار و با آرامش دروني و توام با اطمينان و يقين عبور کند. ( چکيده مقالات همايش مشاوره از ديدگاه اسلام، همان، ص11 و 12) برخي مهارت هاي سلامت رواني در پرتو دين براي رسيدن به زندگي آرام و توأم با آرامش و رضايت بخش قبل از هر چيز بايد تفکرمان را اصلاح کنيم. آنگاه زندگي خود به خود تغيير خواهد کرد. چرا که زندگي ما بر پايه انديشه ماست. يافتن معنا در زندگي يکي از مهارت هاي آرامش و سلامت رواني است که اين مهارت در گرو شناخت هستي و خالق و شناخت خود به عنوان جزئي از اين مجموعه هستي است. معنا در زندگي يعني چيزي که به خاطر آن زندگي مي کنيم و زندگي براي يک ايده و تفکر و براي خدمت صادقانه به خلق بهترين معنا و مفهومي است که دين به انسان مي دهد. بهتر است آرزوهايمان را معقولانه و کم در نظر بگيريم چرا که آرزوهاي طولاني که از دايره عمر انسان خارج باشد، سبب تنش و فشار رواني مي شود. بايد توانايي هاي خود را بشناسيم و به دانسته هاي خود ارزش بدهيم. انسان هاي شاد و سالم کساني هستند که از آنچه دارند به بهترين شيوه استفاده مي کنند و کمتر در افسوس آنچه ندارند وقت خود را تلف مي کنند. يکي ديگر از مهارت هاي آرامش دروني اين است که؛ تلاش کنيم ولي نگران نتيجه نباشيم. البته وجود اندکي استرس و نگراني براي فرد لازم است؛ چون به عنوان جرقه اي در شروع فعاليت موثرند، ولي نبايد اجازه دهيم اين استرس و نگراني سراسر وجود ما را دربرگيرد و دين توکّل را سفارش کرده است، تا با ديدن قدرت برتر به عنوان ياري رسان و شاهد بر فعاليت هاي خود به آرامش رواني بيشتري برسيم. لازم نيست تمام پله هاي ترقي را يک شبه طي کنيم، پيوسته و آهسته حرکت کنيم، که اگر در مسير صحيح تلاش و تکاپو باشيم طبق سنت الهي در زمين نتيجه عايد ما خواهد شد. در جمع بودن و با جمع بودن يکي ديگر از مهارت هاي اساسي آرامش روان است. جمع دوستان خوب و مطمئن بهترين نعمت دنيوي است، دوستاني که مايه خير و برکت اند و با دين آنها به ياد خدا مي افتيم و بهترين آرامش بخش دلها، ياد خداست. صبر و تحمل و بردباري مهارت ديگري است در حفظ آرامش و سلامت روان. صبر در مقابل عبادت، در مقابل معصيت و همچنين در مقابل ناملايمات زندگي. انسان صبور هميشه قدرت برتر و حکمت الهي را بالاي سرخود مي بيند و از ديدگاه او زندگي يعني طي يکسري موانع که بايد سعي کند با تلاش و کوشش آنها را طي کند و نه اينکه موانع سد راه زندگي باشند. يعني انسان فکر نکند براي تن آسايي روي زمين آمده است بلکه او آفريده شده است تا در آباداني زمين بکوشد . نتيجه گيري در مجموع، احتمالاً تأثير مثبت دين بر بهداشت روانى به دلايل زير است: دين مى تواند موجب ايجاد معنى شود. بنابراين، دين به زيستن و مردن انسان معني مى بخشد. (اسپيلكا، شارر و كيرك پاتريك، 1985) آنها 36 مطالعه تجربى در مورد مرگ و درگيرى دينى را مرور كردند و نتيجه گرفتند كه ايمان قوى تر يا معتقد بودن به زندگى پس از مرگ با ترس كمتر از مرگ هم بستگى دارد. هم چنين افرادى كه نمره بالاترى در شاخص دين دار بودن درونى داشتند، ترس كمترى را از مرگ گزارش كردند. دين به افراد متدين نوعى احساس كنترل و كارآمدى مى بخشد كه ريشه خدايى دارد و مى تواند كاهش يافتگى كنترل شخصى را جبران كند. (پارگامنت و همكاران، 1987) دين نوعى سبك زندگى سالم تر براى افراد تجويز مى كند كه بر سلامت و بهداشت روانى تأثير مثبت دارد. دين مجموعه اى از هنجارهاى اجتماعى مثبت است كه اطاعت از آن موجب تأييد، پشتيبانى و پذيرش از سوى ديگران مى شود. منابع ومآخذ: 1. قرآن کريم 2. روانشناسي ديني و نقش دين در سلامت جسم و روان، مجله معرفت 3. بحارالانوار ، جلد 6 ، ص21 4. پالمر، مايکل - فرويد، يونگ و دين، ترجمه محمد دهگانپور و غلامرضا محمودي، 1385- تهران،

تاريخ : شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, | 14:6 | نویسنده : حسینعلی بامری
در ارتباط با شیعه با ایمان از نظر قرآن و عقل ، نكاتى تحت عنوان مقدمه بیان مى شود: 1- شیعه در لغت: شیعه از ماده شیع است به معناى منتشر شدن، تقویت نمودن، در نتیجه شیعه به كسى كه به وسیله آن انسان تقویت مى شود گفته مى شود، از این رو به انسان شجاع گفته مى شود «مُشَیِّعٌ»[1] و همچنین شیعه به معناى پیرو آمده است. 2- معناى ایمان: ریشه از امْن به معناى آرامش یافتن نفس و از بین رفتن خوف گرفته شده است، و در قرآن گاهى ایمان بر كسانى كه شریعت اسلام را نپذیرفته اطلاق شده و گاهى ایمان به معناى عقیده قلبى انسان به حق كه داراى سه شرط است، اطلاق شده است و آن سه شرط: 1ـ یقین قلبى 2ـ اقرار و اعتراف زبانى 3ـ و عمل جوارحى مى باشند.[2] 3ـ شیعه در اصطلاح: براى اولین بار شیعه به پیروان على(علیه السلام) (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت(علیهم السلام)) گفته شد. لذا سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار با این اسم مشهور شدند، ولى در این زمان به كسانى گفته مى شود كه جانشینى پیغمبر اكرم را حق اختصاصى خانواده رسالت مى دانند و در معارف اسلام، پیرو مكتب اهل بیت مى باشند.[3] هر چند به زیدیه[4] و اسماعیلیّه شیعه گفته مى شود، ولى شیعه مطلق، همان شیعه اثنى عشرى و دوازده امامى است. چنانكه سلطان الواعظین از قاموس اللغه چنین نقل نموده است: «و قد غلب هذا الامم على مَن یتولى علیّاً و اهلبیته...» اسم شیعه غالباً به دوستداران على(علیه السلام)و اهلبیت(علیهم السلام) گفته مى شود تا آنجا كه كم كم اسم خاص آنها شده است.[5] 4- فضائل شیعه: در روایات به فضائل عدیده اى براى شیعیان بر مى خوریم كه فقط به عناوین آنها اشاره مى شود: بهشت جایگاه شیعیان، شیعیان رستگاران روز قیامت، شیعه از طینت ائمه آفریده شده، و داراى عقل بالایى مى باشند، شیعیان اصحاب یمین و طعن بر آنها طعن بر خداوند است.[6] بعد از این مقدمه ابتدائاً باید تذكر داده شود كه قید ایمان اضافه است، چون شیعه یعنى پیرو و با ایمان مثل این است كه بگوییم شكر شیرین و یا روغن چرب... و همچنین عقل به جزئیات اوصاف شیعه و یا مسلمان و... راه ندارد، آنچه عقل مى فهمد كلیات است كه انسان مؤمن و شیعه در رفتار و اخلاق كامل باشد و اهل ظلم و فساد و... نباشد. لذا اوصاف شیعه را از دو طریق به نظاره مى نشینیم. ابتدا از طریق قرآن و در مرحله بعد از منظر روایات. الف) از طریق قرآن: با توجه به اینكه تفكر خالص شیعى كه از طریق اهلبیت(علیهم السلام) نشر یافته بیانگر اسلام ناب و صراط مستقیم مى باشد. به دو صورت بیان مى شود: 1- بصورت كلى; تمام اوصاف نیكویى كه در قرآن براى مؤمنین ذكر شده است مى تواند اوصاف شیعه با ایمان هم باشد و بر شیعیان واقعى منطبق شود، مانند خاشع بودن در نماز، رویگردانى از لغویّات، اهل زكات بودن، امانت دارى[7]، به یاد خدا بودن، ایمان به خدا و رسالت و قیامت داشتن[8]. و همچنین اوصافى كه براى متقین در قرآن و آمده مى تواند بر شیعیان واقعى منطبق باشد.[9] 2- به صورت خاص، آیات عدیده اى درباره شیعیان و اوصاف آن در قرآن آمده است كه بعنوان نمونه به یك آیه كه مورد اتفاق سنى و شیعه مى باشد اشاره مى شود. قرآن مى فرماید: (انّ الذین آمَنُوا و عملوُا الصالحات اولئك هُمْ خیر البریّه...)[10] «كسانى كه ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند بهترین مخلوقات (خدا) هستند، پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاویدان است كه نهرها از زیر درختانش جارى است، همیشه در آن مى مانند. هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند، و این (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد.» از آیه مباركه فوق چهار صفت برجسته براى شیعه استفاده مى شود: 1- ایمان (به خدا) داشتن، 2- انجام عمل صالح، 3- مورد رضایت و خشنودى خدا بودن، وهمچنین از خدا خشنود بودن، 4- خشیت و خوف خدا را در دل داشتن. اما اینكه آیه مربوط به شیعیان مى باشد، دلیلش این است كه در روایات فراوانى كه از طرق اهل سنت و منابع معروف شیعه نقل شده است آیه فوق به على(علیه السلام) و شیعیانش تفسیر شده است. حاكم حسكانى از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجرى، این روایات را در كتاب معروفش شواهد التنزیل با اسناد مختلف نقل مى كند و تعداد آن بیش از بیست روایت است.[11] كه به عنوان نمونه به یكى از آنها اشاره مى شود: ابن عباس مى گوید: هنگامى كه آیه «ان الذین امنوا و عملوا الصالحات...» نازل شد پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) فرمودند: (هو انت وشیعتك تأتى انت وشیعتك یوم القیامه راضیین مرضیین) منظور از این آیه تو و شیعیان تو هستید، كه در روز قیامت وارد عرصه محشر مى شوید. در حالى كه هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگین وارد محشور مى شود و به زور به جهنم مى رود.[12] در نتیجه تمام آیاتى كه در قرآن به صورت «الذین آمنوا و عملوا الصالحات و...» آمده مى توانند بیانگر اوصاف شیعیان واقعى باشند. ب) از طریق روایات: در روایات هم اوصاف شیعه به دو صورت بیان شده است: 1- به صورت كلى تحت عنوان مؤمن و مؤمنون: كه به این اوصاف بر مى خوریم، صبر و پایدارى، راستى، راز دارى، یقین و مردم دارى، قناعت و سپاسگذارى، مردم از دست آنها در آسایش، و در موقع عصبانیت سخن باطل نمى گویند، داراى توكل و تسلیم و رضا بر قضاى الهى مى باشند.[13] 2- به صورت خاص: اوصافى به عنوان شیعه یا شیعیان نسبت داده شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى شود: الف) از نظر اعتقادى: داراى محبت اهلبیت(علیهم السلام) و بغض و دشمنى با دشمنان آنها[14]. ب) از نظر رفتارى: مطیع امر خداوند، محزون در مصائب اهلبیت(علیهم السلام) و شاد در شادى آنها، ترس و امیدشان فقط به خداوند مى باشد.[15] و همچنین تسلیم دستورات اهل بیت، عمل كننده به سخنان آنها، مخالفت با دشمنان آنها و داراى تقوا مى باشند.[16] ج) از نظر عبادى: برپا دارنده نماز، پرداخت كننده زكاه، انجام دهنده حج خانه خدا و روزه داران ماه خدا مى باشند.[17] و حافظ اوقات نماز مى باشند.[18] د) از نظر اخلاقى: داراى عفت حافظ اسرار، انفاق مال به برادران دینى، اهل خیر مى باشند، و همچنین بذل كننده در راه احیاى مكتب اهلبیت، آنها كه در عصبانیت باطل نگویند، و در مصرف، اهل اسراف نمى باشند، و براى همسایگان بركت و دیگران از دست آنها در امان مى باشند.[19] حسن ختام این قسمت را حدیثى از امام صادق(علیه السلام) قرار مى دهیم كه فرمود: (لیس من شیعتنا من قال بِلسانه و خالَفنا فى اَعْمالِنا وآثارِنا ولكن شیعتنا من وافقا بلسانه و قلبه...) از شیعیان ما نیست كسانى كه به زبان بگویند شیعه هستیم ولى با اعمال و رفتار ما مخالف باشند، شیعه آن است كه با زبان دل با ما همراهى كند، و در عمل بدنبال رفتار و كردار ما باشند، اینها (حقیقتاً) شیعه اند.[20] و فرمود شیعیان سه قسمند: عده اى از نام آن استفاده مى كنند، و عده اى با خوبیهاى ما خود را زیبا جلوه مى دهند، و عده اى دیگر از ما و با ما هستند با امنیت ما درمان و با خوف ما هراسان مى باشند و آنچه گفته شده، از بین نمى برند و ضایع نمى كنند.[21] نتیجه این شد كه شیعه واقعى كسى است كه از تمام جهات داراى جامعیت باشد، از نظر رفتار و اخلاق، اعتقاد و عبادت و... . -------------------------------------------------------------------------------- [1]. محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن (دفتر نشر الكتاب، دوم، 1404) ص 370. [2]. همان، ص 25 ـ 26. [3]. علامه سید محمد طباطبائى، شیعه در اسلام (قم: دار التبلیغ اسلامى، 1348) ص 4 ـ 5، متن پاورقى. [4]. همان، ص 4، پاورقى. [5]. سلطان الواعظین شیرازى: شبهاى پیشاور (طهران: دارالكتب الاسلامیه، سى و هفتم، 1376) ص 153 . [6]. علیرضا صابرى، الحكم الزاهره (قم، مؤسسه النشر الاسلامى، اول، 1405 هـ ق) ج 1، ص 237، صد و هفت روایت. [7]. مؤمنون: 1 ـ 10 . [8]. انفال: 2 ـ 4 . [9]. نهج البلاغه، خطبه 87، 193، 83، 114، 76. [10]. بیّنه: 7 ـ 8 . [11]. ر،ك: آیه الله مكارم شیرازى، تفسیر نمونه (تهران، دارالكتب الاسلامیه، نهم، 1370) ج 27، ص 210 به بعد. [12]. ر،ك: حاكم حسكانى نیشابورى (بیروت، مؤسسه الاعلمى، 1392 هـ ) ج 2، ص 357، روایت 1126. در المنثور: ج 6، ص 379، ذیل آیه 7 بیّنه. و در منابع شیعه: ر،ك: محسن فیض كاشانى، تفسیر الصافى (بیروت، مؤسسه الاعلمى، دوم، 1402 هـ ، 1982 م) ج 5، ص 355. ر،ك: ابوعلى طبرسى: مجمع البیان فى تفسیر القرآن (بیروت، دار المعرفه، دوم، 1408) ج 9 ـ 10، ص 795 . [13]. علیرضا جبارى، الحكم الزاهره (قم، مؤسسه النشر الاسلامى، اول، 1363 ش) ج 1، ص 234ـ235. و ج 2، ص 382 . [14]. همان، ج 2، ص 383. و ج 1، ص 237. [15]. همان، ج 1، ص 238 .

تاريخ : شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, | 14:2 | نویسنده : حسینعلی بامری
دین چه ثمراتی برای زندگی انسان دارد؟ در اینکه نیروی عقل و تفکر و اندیشه برای تدبیرهای جزئی و محدود زندگی ضروری و مفید است بحثی نیست انسان در زندگی همواره مواجه با مسائلی است از قبیل: انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر، انتخاب شغل، مسافرت، معاشرت، تفریح، فعالیتهای نیکوکارانه، مبارزه با کژیها و ناراستیها و بدون شک در همه اینها نیازمند به تفکر و اندیشه و تدبیر است و هر چه بیشتر و بهتر بیندیشد موفقیت بیشتری کسب می کند، و احیانا نیازمند به استمداد از تفکر و تجربه دیگران می شود (اصل مشورت) در همه این موارد جزئی، انسان طرح تهیه می کند و آن را به مرحله اجرا در می آورد. در دایره کلی و وسیع چطور؟ آیا انسان قادر است طرحی کلی برای همه مسائل زندگی شخصی خود که همه را در بر گیرد و منطبق بر همه مصالح زندگی او باشد بریزد؟ یا قدرت طرح ریزی فکری فردی، در حدود مسائل جزئی و محدود است و احاطه بر مجموع مصالح زندگی که سعادت همه جانبه را در برگیرد از عهده نیروی عقل بیرون است؟ می دانیم که برخی فیلسوفان به چنین خودکفائی معتقد بوده اند، مدعی شده اند که راه سعادت و شقاوت را کشف کرده ایم و با اعتماد به عقل و اراده، خویشتن را خوشبخت می سازیم. اما از طرف دیگر می دانیم که در جهان دو فیلسوف یافت نمی شوند که در پیدا کردن این راه، وحدت نظر داشته باشند خود سعادت که غایت اصلی و نهائی است و در ابتدا مفهومی واضح و بدیهی به نظر می رسد یکی از ابهام آمیزترین مفاهیم است. اینکه سعادت چیست؟ و با چه چیزهائی محقق می شود؟ شقاوت چیست؟ و عوامل آن کدام است؟ هنوز به صورت یک مجهول مطرح است او ناشناخته باقی مانده است چرا؟ چون هنوز که هنوز است خود بشر و استعدادها و امکاناتش ناشناخته است مگر ممکن است خود بشر ناشناخته بماند و سعادتش که چیست و با چه میسر می شود شناخته گردد؟! بالاتر اینکه، انسان موجودی اجتماعی است زندگی اجتماعی هزارها مسئله و مشکل برایش به وجود می آورد که باید همه آنها را حل کند و تکلیفش را در مقابل همه آنها روشن نماید، وچون موجودی است اجتماعی، سعادتش، آرمانهایش، ملاکهای خیر و شرش راه و روشش، انتخاب وسیله اش، با سعادتها و آرمانها و ملاکهای خیر و شرها و راه و روش ها و انتخاب وسیله های دیگران آمیخته است، نمی تواند راه خود را مستقل از دیگران برگزیند، سعادت خود را باید در شاهراهی جستجو کند که جامعه را به سعادت و کمال برساند. واگر مساله حیات ابدی و جاودانگی روح، و تجربه نداشتن عقل نسبت به جهان بعد از دنیا را در نظر بگیریم مساله بسی مشکلتر می شود. اینجاست که نیاز به یک مکتب و ایدولوژی، ضرورت خود را می نمایاند، یعنی نیاز به یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلی، کمال انسان و تامین سعادت همگانی است، و در آن، خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیله ها، نیازها و دردها و درمانها، مسؤولیتها و تکلیفها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیفها و مسؤولیتها برای همه افراد بوده باشد. انسان از بدو پیدایش، لااقل از دوره ای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است. نیازمند به ایدئولوژی و به اصطلاح قرآن کریم، شریعت بوده است هر چه زمان گذشته و انسان رشد کرده و تکامل یافته است، این نیاز شدیدتر شده است. آنچه بشر امروزو به طریق اولی بشر فردا را وحدت و جهت می بخشد و آرمان مشترک می دهد و ملاک خیر و شر و باید و نباید برایش می گردد، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان خیز مجهز به منطق، و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع و کامل است. بشر امروز بیشتر از بشر دیروز نیازمند به چنین فلسفه زندگی است، فلسفه ای که قادر باشد به او دلبستگی و حقایقی ماوراء فرد و منافع فرد بدهد، امروز دیگر جای تردید نیست که مکتب و ایدئولوژی، از ضروریات حیات اجتماعی است. اینچنین مکتبی را چه کسی قادر است طرح و پی ریزی کند؟ بدون شک عقل یک فرد قادر نیست آیا عقل جمع قادر است؟ آیا انسان می تواند با استفاده از مجموع تجارب و معلومات گذشته و حال خود چنین طرحی بریزد؟ اگر انسان را بالاترین مجهول برای خودش بدانیم، به طریق اولی جامعه انسانی و سعادت اجتماعی مجهولتر است پس چه باید کرد؟ اینجا است که اگر دیدی راستین درباره هستی و خلقت داشته باشیم، نظام هستی را نظامی متعادل بدانیم، خلاء و پوچی را از هستی نفی نمائیم، باید اعتراف کنیم که دستگاه عظیم خلقت این نیاز بزرگ را، این بزرگترین نیازها را، مهمل نگذاشته و از افقی مافوق افق عقل انسان، یعنی افق وحی، خطوط اصلی این شاهراه را مشخص کرده است (اصل نبوت) کار عقل و علم، حرکت در درون این خطوط اصلی است. دین تأمین کننده خواسته های بشر دین تأمین کننده خواسته های بشر است و جانشین هم ندارد، زمانی خیال می کردند اگر تمدن پیشرفت کرد دیگر جائی برای دین نیست، امروز دیگر معلوم شده که پیشرفت علم و تمدن نیازی را که بشر به دین برای یک زندگی خوب دارد رفع نمی کند بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است، همین قدر که ابدیت به فکر بشر می آید، به جهان دیگر پیوند پیدا می کند، این قدرت فکری و تصوری در او احساسات و تمایلات ابدیت خواهی به وجود می آورد. پیدایش این گونه تصورات وسیع و گسترده و پیدایش اینگونه تمایلات و خواسته های عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان به هیچوجه جور نمی آید. یعنی وقتی که از یک طرف آن تصورات و تمایلات عظیم را در خود احساس می کند و از طرف دیگر به ساختمان محدود و فانی شونده و زودگذر مادی خود مینگرد می بیند اشتهای لقمه ای در او پیدا شده که به اصطلاح برای دهانش خیلی بزرگ است، آرزوی کلاهی را پیدا کرده است که نه تنها برای سر او بلکه، برای سر چرخ و فلک هم گشاد است، اینجا است که یک عدم تعادل عجیب و ناراحت کننده ای میان آرزوها و خواسته ها از یک طرف و میان استعداد جسمانی خود از طرف دیگر می بیند، تصور محرومیت از ابدیت او را خرد می کند، غبطه می برد به حال حیوانات که حدود فکرشان با حدود استعداد جسمانی شان منطبق است، در باره بقاء و ابدیت فکر نمی کنند تا آرزویش در دلشان پیدا شود و از تصوررسیدن به آن آرزو و از تصور فنا و نیستی رنج ببرند. راستی هم اگر بنا بشود انسان فانی شونده باشد عدم تعادل و عدم تناسب عجیبی میان افکار و تمایلات روحیش از یک طرف و میان استعداد و توانائیش از طرف دیگر وجود دارد، این سئوال پیش می آید که اگر بنا است این موجود مات وفات شود این تفکرات و تصورات و تمایلات وسیع و پهناور چقدر بیهوده و موذی و خردکننده است. بسیاری از تلاشهای بشر برای جاوید ماندن نام و عنوان و یادگارهایش بعد از خودش، مولود همین احساس و آرزو است، ولی البته به صورت غیر منطقی، خیال می کند اگر کاری کند که نامش، مجسمه اش، یادگارهایش، آثارش، سرگذشتهایش بعد از خودش جاوید بماند خودش جاوید مانده است، و خود را از چنگال فنا و نیستی نجات داده است، بسیاری از جنایتها را بشر برای رسیدن به این نوع جاودانه شدن انجام می دهد، اما کیست که در همان وقت نداند که این تلاشها بیهوده است، من که نیست و نابود باشم، شهرت و نام من چه لذتی می تواند برای من داشته باشد؟! لذت از شهرت و افتخار و نام و عنوان فرع بر بقا. و حیات خود من است. تنها چیزی که این احساس و این احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تأمین می کند احساسات و عقائد مذهبی و پرستش است. ویکتور هوگو نویسنده معروف فرانسوی است، در یکی از خطابه های خیلی عالی اش می گوید: راستی اگر انسان اینطور فکر کند که عدم است و بعد از این زندگی نیستی مطلق است، دیگر اصلا برای او زندگی ارزشی نخواهد داشت، آن چیزی که زندگی را برای انسان گوارا و لذت بخش می سازد، کار او را مفرح می سازد، به دل او حرارت و گرمی می بخشد، افق دید انسان را خیلی وسیع می کند، همان چیزی است که دین به انسان می دهد، یعنی اعتقاد به جهان ابدیت، اعتقاد به خلود، اعتقاد به بقاء بشر، اعتقاد به اینکه تو ای بشر! فانی نیستی و باقی خواهی بود، تو از این جهان بزرگتری، این جهان برای تو یک آشیان کوچک و موقتی است، این جهان فقط یک گاهواره است، برای دوران کودکی تو است، دوران بیشتر دوران دیگری است. از تولستوی حکیم معروف روسی می پرسند ایمان چیست. آن را برای ما تعریف کن. می گوید: ایمان همان چیزی است که انسان با آن زندگی می کند، سرمایه زندگی است. واقعا عجب جمله ساده و پر مغزی است. ایمان همان چیزی است که بشر با آن زندگی می کند شما این جمله را مقایسه کنید با طرز تفکر یک عده سبک مغز بی خبر و بی اطلاع که خیال می کنند دین برای بشر " سربار " است، بی دینی نوعی آزادی و سبکباری است! اینها خیال می کنند، پا بند نبودن بهر چیزی نامش آزادی است، بنابراین پا بند نبودن به عقل و انسانیت و اخلاق و شرافت چون بالاخره هر چه هست پا بند نبودن است، سبکباری و آزادی است. اما این حکیم عالیقدر روسی چقدر خوب ارزش " سرمایه های معنوی را درک کرده است، او نمی گوید ایمان " سربار است می گوید: سرمایه است. ناصر خسرو خطاب به فرزندش می گوید: زد دنیا روی زی دین کردم ایراک *** مرا، بی دین، جهان، چه بود و زندان مرا پورا ز دین ملکی است در دل *** که آن هرگز نخواهد گشت ویران دین پشتوانه اخلاق و قانون رکن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق است و قانون، اجتماع قانون و اخلاق می خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است. اینکه می گویند اخلاق بدون پایه دینی هم استحکامی خواهد داشت، هرگز باور نکنید، درست مثل اسکناس بدون پشتوانه است که اعتباری ندارد، مثل اعلامیه حقوق بشر است که فرنگیان منتشر کردند و می کنند و خودشان هم قبل از دیگران علیه آن قیام کرده و می کنند، چرا؟ چون متکی به ایمانی که از عمق وجدان بشر برخاسته باشد نیست. ژرژ بیدو که زمانی خودش رهبر سوسیالیستهای فرانسه بود وقتی که خواستند به الجزایر استقلال بدهند آمد جزو سازمان های آدم کشی ها قرار گرفت، که چرا بهاینها استقلال می دهید! بلی اینها هستند امضاء کنندگان اعلامیه حقوق بشر و. قانون هم همینطور است، آزادی چطور؟ آزادی هم همینطور است، تمام مقدساتی که اجتماع بشر دارد: عدالت، مساوات، آزادی، انسانیت و همدردی، هرچه که به فکر شما برسد، تا پای دین در میان نباشد حقیقت پیدا نمی کند. آلکسیس کارل می گوید: مغزها خیلی پیشرفته اما افسوس که دلها هنوز ضعیف است، دل را فقط ایمان قوی می کند، تمام مفاسد بشریت از این است که مغزها نیرومند شده و دلها ضعیف و ناتوان باقی مانده اند، آیا تمدن چه می کند، تمدن برای انسان ابزار می سازد، ابزارهای خوب، انصافا ابزارهای خوب اختراع می کند، اما آدمها را چطور؟ چه چیز می تواند آدم ها را عوض کند؟ چه چیز می تواند به آدمها هدف های مقدس و عالی بدهد؟ چه چیز است که می تواند ارزش های بشری را عوض کند! کاری کند که همدردی و صاحبدلی تا بدان حد ارزش داشته باشد که از صمیم قلب بگوید: دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی *** زنهار بد مکن که نکرده است عاقلی انسانیت مساوی است با دین و ایمان، و اگر دین و ایمان نباشد، انسانیتی نیست. دین مایه سعادت آدمی کاربرد مهم دین اینست که مایه سعادت آدمی می باشد دین در تمام افراد و در همه ازمنه بیش از هر چیز دیگری مؤثر است و تنها راه سعادت بشر می باشد و صلح و آرامش تنها در سایه دین به وجود می آید و دین است که باعث فداکاری افراد می شود. و تنها دین است که باعث پیشرفت نهضتها می گردد به همین خاطر و از این جهت پیشوایان نهضت های جهان و زمامداران مقتدر عالم برای پیشرفت خود همواره به دین و امور مذهبی متوسل گشته اند.دین برنامه زندگی اخلاقی و اجتماعی است، خواه مستند به وحی باشد یا نباشد.و دین باعث یک سری اعمال و مناسک و آداب ویژه میگردد که با عبادت و پرستش همراه است، خواه معبود،خدا یا خدایان و یا ارواح و یا برخی مظاهر طبیعی باشد. تنها ایمان مذهبی قادر است که انسان را به صورت یک مؤمن واقعی در آورد، هم خودخواهی و خودپرستی را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد، و هم نوعی تعبد وتسلیم در فرد ایجاد کند به طوری که انسان در کوچکترین مسئله ای که مکتب عرضه می دارد به خود تردید راه ندهد، و هم آن را به صورت یک شیء عزیز و محبوب و گرانبها در آورد در حدی که زندگی بدون آن برایش هیچ و پوچ و بی معنی باشد، و با نوعی غیرت و تعصب از آن حمایت کند. گرایشهای ایمانی مذهبی موجب آن است که انسان تلاشهائی علی رغم گرایشهای طبیعی فردی انجام دهد و احیانا هستی و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتی میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد. تنها نیروی مذهبی است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جاری سازد. ایمان مذهبی آثار نیک فراوان دارد چه از نظر تولید بهجت و انبساط، و چه از نظر نیکو ساختن روابط اجتماعی، و چه از نظر کاهش و رفع ناراحتیهای ضروری که لازمه ساختمان این جهان است. به طور کلی دین جهان بینی ما را تغییر می دهد، یعنی بینش ما را درباره جهان تغییر می دهد. جهانی که نور وحی به ما ارائه می دهد همین جهان است اما با یک تار و پود خیلی بیشتری. وحی به ما این جور می گوید: (سبح لله ما فی السموات و الارض، حدید /1) ترجمه : آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح می گویند. یعنی تمام ذرات هستی زبانشان به تسبیح خدا گویاست ولی شما نمی فهمید. استاد مطهری در کتاب ایمان مذهبی می نویسد: انسان نمی تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان ، زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمر بخش برای بشریت و تمدن بشری انجام دهد. انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان ، یا به صورت موجودی غرق در خودخواهی در می آید که هیچوقت از لاک منافع فردی خارج نمی شود ، و یا به صورت موجودی مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی و در مسائل اخلاقی و اجتماعی نمی داند. انسان دائما با مسائل اخلاقی و اجتماعی برخورد می نماید و ناچار باید عکس العمل خاصی در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانی پیوسته باشد تکلیفش روشن است ، و اما اگر مکتب و آئینی تکلیفش را روشن نکرده باشد ،همواره مردد و سر درگم خواهد بود. تنها ایمان مذهبی قادر است که انسان را به صورت یک مؤمن واقعی در آورد ، هم خودخواهی و خودپرستی را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد ، و هم نوعی تعبد وتسلیم در فرد ایجاد کند به طوری که انسان در کوچکترین مسئله ای که مکتب عرضه می دارد به خود تردید راه ندهد ، و هم آن را به صورت یک شیء عزیز و محبوب و گرانبها در آورد در حدی که زندگی بدون آن برایش هیچ و پوچ و بی معنی باشد ، و با نوعی غیرت و تعصب از آن حمایت کند . گرایشهای ایمانی مذهبی موجب آن است که انسان تلاشهائی علی رغم گرایشهای طبیعی فردی انجام دهد و احیانا هستی و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتی میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد. تنها نیروی مذهبی است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جاری سازد. تفاوت یک ایده مذهبی و غیر مذهبی این است که آنجا که پای عقیده مذهبی به میان آید و به ایده قداست ببخشد ، فداکاریها از روی کمال رضایت و به طور طبیعی صورت می گیرد فرق است میان کاری که از روی رضا و ایمان صورت گیرد که نوعی انتخاب است ، با کاری که تحت تاثیر عقده ها و فشارهای ناراحت کننده درونی صورت می گیرد که نوعی انفجار است . ثانیا اگر جهان بینی انسان ، صرفا جهان بینی مادی و براساس انحصار واقعیت در محسوسات باشد ، هر گونه ایده پرستی و آرمانخواهی اجتماعی و انسانی برخلاف واقعیات محسوسی است که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساس می کند . آنچه نتیجه جهان بینی حسی است خودپرستی است نه ایده پرستی ایده پرستی اگر براساس یک جهان بینی که نتیجه منطقی اش آن ایده است نباشد از حدود خیالپرستی تجاوز نمی کند ، یعنی انسان باید جهانی مجزا از واقعیتهای موجود در درون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد ولی اگر ایده پرستی ناشی از دین و مذهب باشد ، متکی به نوعی جهان بینی است که نتیجه منطقی آن جهان بینی پیروی از ایده ها و آرمانهای اجتماعی است . ایمان مذهبی پیوندی است دوستانه میان انسان و جهان ، و به عبارت دیگر نوعی هماهنگی است میان انسان و آرمانهای کلی جهان ، اما ایمان و آرمانهای غیر مذهبی نوعی بریدگی از جهان و ساختن جهانی خیالی برای خود است که به هیچ وجه از جهان بیرون حمایت نمی شود . ایمان مذهبی تنها یک سلسله تکالیف برای انسان علی رغم تمایلات طبیعی تعیین نمی کند ، بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر می دهد ، عناصری علاوه بر عناصر محسوس ، در ساختمان جهان ارائه می دهد ، جهان خشک و سرد مکانیکی و مادی را به جهانی جاندار و ذی شعور و آگاه تبدیل می کند ایمان مذهبی تلقی انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون می سازد . پس چون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانی داشته باشد ، و از طرفی ایمان مذهبی تنها ایمانی است که قادر است بشر را زیر نفوذ واقعی خود قرار دهد ، و از طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوی چیزی است که آن را تقدیس و پرستش کند ، تنها راه این است که ایمان مذهبی را تقویت کنیم . قرآن کریم اولین کتابی است که اولا در کمال صراحت ، ایمان مذهبی را نوعی هماهنگی با دستگاه آفرینش خوانده است: ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فی السموات و الارض ّ،آل عمران،83» آیا چیز دیگری جز دین خدا را جستجو می کنند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است سر بر فرمان او است . و ثانیا ایمان مذهبی را جزء سرشت انسانها معرفی کرده است : « فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها،روم:30» ترجمه:حق گرایانه روی خود را به سوی دین کن ، همان که سرشت خدائی است که مردم را بر آن سرشته است . مرحوم مطهری در جای دیگر می فرماید: اینکه مادیون و ضد مذهبها می گویند دین تریاک جامعه است ، تخدیر است ، عامل رکود و توقف است ، توجیه گر مظالم و تبعیضات است ، نگهبان جهل است ، افیون توده هاست ، راست است اما درباره مذهب حاکم و مذهب شرک و مذهب تبعیض که سوار بر تاریخ بوده است . و دروغ است اما درباره مذهب راستین ، مذهب توحید ، مذهب محکومان و مستضعفان که همواره از صحنه زندگی و تاریخ بیرون رانده شده است . منابع: 1- استادمطهری وروشنفکران 2- استاد مطهری ،اسلام ومقتضیات زمان ج1 3- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی ج1 بحث انسان وایمان

تاريخ : سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, | 13:56 | نویسنده : حسینعلی بامری
از یتیمی کسی که پدرش را از دست داده سخت تر،یتیمی کسی است که از امام خود بریده شده وتوان دسترسی به او راندارد

تاريخ : دو شنبه 12 اسفند 1392برچسب:, | 14:9 | نویسنده : حسینعلی بامری
* هنگامی كه آیت الله آملی لاریجانی برای مشورت به خدمت آیت الله وحید خراسانی رسیده بودند تا نظرات ایشان را در خصوص پست ریاست قوه قضاییه جویا شوند ایشان فرمودند به هرطریق كه می توانید این سید را كمك دهید ایشان تنها است اگر شما او را كمك نكند پس چه كسی به ایشان یاری رساند. * روزی یكی از طلبه ها خدمت آقای وحید خراسانی می رود و از اوضاع و احوال كشور گلایه می كند و ایشان خطاب به این طلبه جوان می گویند آیا من می توانم كشور را اداره كنم ؟ این طلبه جوان بعد از مدتی تفكر می گوید؟ خیر شما نمی توانید این كشور را اداره كنید آیت الله وحید می گویند به راستی چه كسی بهتر از مقام معظم رهبری می تواند این كشور را اداره كند. * آیت الله محمد مهدی شب زنده دار نیز در درس خارج فقه خود که در مسجد اعظم قم برگزار شد، با اشاره به حمایت آیت الله وحید خراسانی از مقام معظم رهبری گفت: آیت الله العظمی وحید خراسانی که ما بیست و چند سال خدمت ایشان مشرف می شدیم و تلمذ کردیم، چند بار در جلسات مختلف فرمودند «کارهای آقای خامنه ای بر اساس موازین است». وی ادامه داد: یعنی ایشان ضوابط شرعی را مراعات می کنند و اصل در این است که هوا و هوس ندارند و وقتی تشخیص می دهند که این حکم، حکم خداست به آن عمل می کنند و این یک شهادت بزرگی است. استاد دروس خارج حوزه علمیه قم گفت: در جلسه دیگری هم آیت الله وحید خراسانی از آیت الله خامنه ای و پدر ایشان تعریف کردند، بنابراین وقتی مقام معظم رهبری به حرم اهل بیت و قم مشرف می شوند، وظیفه همه ما است که از مقام شامخ ایشان تجلیل کنیم. وی بیان داشت: این تجلیل، تجلیل از اسلام، مذهب، اهل بیت و مرجعیت بوده و شکر نعمت حکومت اسلامی است که خداوند متعال به این مملکت ارزانی داشته است. منبع

تاريخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:, | 13:55 | نویسنده : حسینعلی بامری
در روایات اسلامی به پیروی از قرآن از واژة قصد برای بیان اصطلاح اعتدال استفاده شده است. امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید: «بر تو باد به میانه روی در کارها؛ هر کس از میانه روی روی گرداند، ستم می‌کند و هر کس به آن چنگ زند، عدالت ورزددر حدیثی دیگر، ایشان نقش کلی و حیاتی اندیشه را چنین بیان مي‌کند در سخنی نغز و حکیمانه، به سنجش راست­گرایی و چپ­گرایی با اعتدال اندیشه پرداخته، می‌فرماید: راست روی و چپ روی، گمراهی است و راه میانه،‌ جادة زندگی است.[12] ایشان در حدیثی دیگر مي‌فرماید: باید دوست داشتنی‌ترین کارها نزد تو، ‌میانه ترین آنها در حق و گسترده­ترین آنها در عدالت باشد.[13] در حدیثی دیگر امام صادق(ع) می‌فرماید: «میانه روی امری است که خدای بزرگ آن را دوست دارد ولی از اسراف بدش می آید، حتی دور انداختن هستة خرما را؛ زیرا آن هم به کاری می‌آید، همچنین باقیماندة آب آشامیدنی‌ات را.» این روایت حکیمانه تکلیف را روشن کرده است و بسیاری از ریخت و پاش‌ها و تجمل پرستی‌ها را نهی می‌کند و راهکار استفادة بهینه از هزینه‌ها و کالاهای اضافی را نشان مي‌دهد و اگر مردم بر اینگونه رهنمودها عمل کنند و برنامه‌های مصرفی خویش را اصلاح نمایند، روزانه جمعیت بسیاری از گرسنگی نمی‌میرند و بیشتر جمعیت شش میلیاردی جهان به سوء تغذیه و عوارض ناشی از آن گرفتار نمی‌شوند.

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد